در حوزه وسیع دنیای اسلام اقوام مختلف عرب ، ایرانی ، ترک ، هندی ، چینی ، مغولی ، آفریقایی ، و حتی اقوام ذمی بهم آمیختند . هر یک از این اقوام نیز البته عیب هایی داشت و مزایایی چنانکه آمیختن آنها با هم سبب شد که مزایای بعضی اقوام نقص ها و عیب های بعضی دیگر را جبران کند .
در این امپراتوری عظیم جهانی ، مسلمان از هر نژاد که بود عرب یا ترک ، سندی یا آفریغایی در هر جایی از قلمرو اسلام قدم می گذاشت خود را در وطن خویش و دیار خویش می یافت .
همه جا یک دین بود و یک فرهنگ : فرهنگ اسلامی که فی المثل زبانش عربی بود ، فکرش ایرانی ، خیالش هندی ، بازویش ترکی ، اما دل و جانش اسلامی بود و انسانی . زادگاه آن همه جا بود و هیچ جا ، در هر جا از آن نشانی بود و در هیچ جا رنگ خاصی بر آن قاهر نبود .
«در سراسر حیات بشر،دونهضت برجسته و ممتاز نمودار است که هیچیک از جنبشها و نهضتهای دیگر را نمی توان با آنها مقایسه نمود و به پایه آنها دانست. اولی نهضت عظیم اسلامی است. و دیگری رنسانس، و هردو زاییده اسلامند.»(1)
«قرن دهم میلادی،مطابق است با قرن چهارم اسلامی،یعنی دورۀ اوج علم و تمدن در اسلام. و می بینیم که فرهنگ کلاسیک کافی نبود که به داد جهان مسیحی غرب برسد، بلکه آنچه درمان درد و جهل و انحطاط بود فرهنگی پخته و پرورده و هدایت کننده بود. این امر را هوشیاران مسیحی درک کردند و با کمال توجه و مآل اندیشی و تواضع،به کشورهای اسلامی سفرکردند و به آموختن زبان عربی پرداختند.حتی پاپ سیلوستردوم، برای تشویق جامعه مسیحیت،خود به یادگرفتن زبان عربی پرداخت. سپس دیگران به تدریس و ترجمۀ دهها و دهها کتاب از زبان عربی اسلامی به زبان لاتین پرداختند.»(2)
«نظامیۀ بغداد نخستین دانشگاه اسلامی نیست. زیرا حدود70سال پیش از آنالازهر پی نهاد شده است و همینطور دیگر مدارس اسلامی. با این وصف این دانشگاه ها همه سرمشق دانشگاههای دیگران بوده است. جان برنال یاد می کند که مسلمین قرنها پیش از مسحیان مراکز علمی داشته اند(علم در تاریخ.ج10ص227). باید تأسیس دانشگاه را در اسلام به دوره حضرت امام جعفر صادق -معلم بزرگ امت- پیش برد. در اسلام دانشها به دست امام صادق پی ریخته شد،در نیمه اول سدۀ دوم.»
«علوم قرون وسطی و علوم رنسانس از اسلام مایه گرفته است.بلکه مأخوذ و اقتباس شده از اسلام است.»
«کتابهای درسی دانشگاههای یاد شده[قرون وسطای مسیحی] تا چند سده،از میان کتابهای مسلمین انتخاب می شد، یا به صورت ترجمه، یا تالیفهای مبتنی بر مآخذ و علوم اسلامی. زیرا در میان مسیحیان، تا پیش از اشنایی با کتابهای اسلامی،تعلیمی هم اگر صورت می گرفت،«به وسیلۀ خطابه و مباحثه صورت می گرفت،چون کتاب بسیار نادر بود»(علم در تاریخج1ص228.)
«حقیقت این است که مورخین قرون گذشته، ابدا به این نکته پی نبرده بودند، که تمدن اروپایی چقدر مقروض و مرهون اسلام است...سپس جستجوهای جدی و تحقیقات دقیق آغاز گردید و پرده از روی حقایق برداشته شد... با وجود این هنوز هم نمی خواهند حقایق را بیان کنند و بگویند که مسلمین در تربیت اروپاییها چقدر اثر و نفوذ داشتند»(3)
جان برنال در "کتاب علم در تاریخ" می نویسد:
« باید بدانیم که مسلمین علاوه بر زنده ساختن علوم کارهای دیگری نیز کرده اند که بی اندازه اروپایی باید خود را مرهون مردان خاور زمین بدانند. برخی مردم سطحی می گویند، مسلمین کاری نکرده اند، جز آنکه کتب بدست آورده را از یونانی به عربی ترجمه کردند. بعد این کتابها به اروپا رفته از عربی به لاتینی ترجمه شد. اینان هیچ فکر نمی کنند که همین کتب یونانی به مدت 400 سال در کتابخانه های مسیحیان و صومعه ها موجود بود و ابدا جنبش علمی به وجود نیاورد و حال آنکه وقتی مسلمین به آنها دست یافتند خصوصا در زمان مأمون، پردۀ تازه ای از سرگذشت جهان باز شد: رصد خانه ها تاسیس شد، ستاره شناسان و ریاضیون از هندوستان به میدان کار وارد شدند، دانشگاه ها و دانشکده های بزرگ علمی و پزشکی روی کار آمدند، و در یک قرن بعدها هزار نفر از اسپانیا تا ترکستان با کمال حرارت،مشغول تحصیل ریاضیات،فیزیک، هیئت، شیمی، پزشکی و علوم طبیعی و گیاه شناسی بودند. فقط ترجمۀ کتب باستانی نبود که مسلمین به اروپا بخشیدند، بلکه نتیجۀ چندین قرن تحقیق و پیجویی و آزمایش خویش را، در هزارها رصدخانه و آزمایشگاه به اروپاییان دادند.»(4)
به نقل از مقدمۀ کارنامۀ اسلام اثر زرینکوب:
«شک نیست که آنچه به زبان مسلمین نوشته می شد،طی قرن های دراز وسیلۀ عمده ای به شمار می آمد برای نقل علوم زنده به عالم، چنانکه کار عمدۀ عهد اسکولاستیک عبارت است از نقل، شرح، و احیانا ردّ آنها به نفع مسیحیت،نه به نفع حقیقت.»
«در طی قرن12و13 میلادی،تأثیر فلسفه اسلامی در فرهنگ غربی روی هم رفته چنان غلبه داشت که یک عکس العمل نتیجه قهری آن بود.این عکس العمل عبارت بود از آنچه در قرن پانزدهم به نام رنسانس ظاهر شد: گرایش به یونانی مآبی برای فرار از اسلام مآبی.»
«تمدن عظیمی که در اسپانیا به وجود آمد،آن را نباید به نام بربرها مشهور ساخت. بدبختانه این اشتباه به نحوی رایج شده که دیگر کاری اش نمی توان کرد.بیشتر آن تأسیسات و تشکیلات مربوط به مسلمین و یهود بود»(5)
آغاز و علت انحطاط:
«استاد محمد تقی شریعتی، در کتاب«تفسیر نوین»(ص دو و سه-مقدمه) می نویسند:
از روزی که اندیشه های اسلامی و حقایق تابناک قرآن با فلسفه های بیگانه وافکار دیگران درآمیخت، دوران بدبختی مسلمانها آغاز گردید، و هراندازه از قرآن فاصله گرفتند به همان اندازه از عزت و سعادت دور شدند. طنطاوی،در تفسیر کبیرش مکرر این حقیقت را روشن ساخته است که انحطاط مسلمین و ترقی اروپا از یک نقطه شروع شده، و آن اعراض از دین است. ما از دینی که سعادتبخش بود روگرداندیم،زبون و خوار شدیم، و آنها از اوهام و خرافاتی که به نام دین پذیرفته بودند دست بازداشتند و جلو رفتند.
باید این نکته را به گفتۀ طنطاوی افزود که صِرفِ اعراض از دین عیسی، و به عبارت روشن تر از قواننین و دستورات کلیسا،باعث ترقی اروپا نشد،بلکه افکار و اندیشه های آزادی بخش اسلام بود که اروپاییان را تکان داد. و این واقعیتی است که امروز دانشمندان منصف اروپا به آن اعتراف دارند، و کتابهای فراوان در این باره نوشته اند. مرحوم اقبال پاکستانی می گوید:
«اگر چه اروپا حقی را که اسلام بر تمدن جدید دارد دیر شناخت،ولی بالاخره مجبور شد به آن اعتراف کند».
و از شگفتیهای روزگار اینکه اروپا از اسلام و مسلمین، آزادی و روشنفکری و هنر و دانش آموخت و از کلیسا فشار و تضییع و ستم و آزار وکشتار و شکنجه دید،ولی در نتیجه، با کلیسای معاند و ستمگر همدست و همگام شده با راهنمایان و معلمان خود به دشمنی برخاست و به نابودیشان همت گماشت... .»
منابع:
1-دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی-مقاله نهضت علمی اسلامی
2-استاد محمدرضا حکیمی/دانش مسلمین.ص352
3-استاد محمدرضا حکیمی/دانش مسلمین
4-جان برنال ،علم در تاریخ ص 86-123-178-179
5-زرین کوب کارنامه اسلام
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
چهارشنبه 18,دسامبر,2024